o*o*o*o*o*o*o*o
مهم نیست اگر انسانی
به خاطر کسی که دوستش دارد
غرورش را از دست بدهد
اما فاجعه است
اگر برای حفظ غرور
کسی را که دوست دارد
از دست بدهد
o*o*o*o*o*o*o*o
سر راهت چند دختر دیدی!؟
یک جوان از عالمی پرسيد: من جوان هستم و نمی توانم خود را از نگاه به نامحرم منع كنم، چاره ام چيست؟
عالم نيز كوزه ای پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را سالم به جایی ببرد و هيچ چيز از كوزه بیرون نريزد و از شخصی درخواست كرد او را همراهی كند و اگر شير را ريخت جلوی همه ی مردم او را كتك بزند
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چيزی بیرون نريخت
عالم از او پرسيد: سر راهت چند دختر دیدی!؟!؟
جوان جواب داد: هيچ! فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوی مردم كتك بخورم و خار و خفيف شوم
عالم گفت: اين حكايت مؤمنی است كه هميشه خدا را ناظر بر كارهايش می بيند و از روز قيامت و حساب و كتابش که مبادا در منظر مردم خار و خفیف شود بيم دارد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شیری گرسنه از میان تپه های کوهستان بیرون پرید و گاوی را از پای درآورد؛ سپس در حالی که غذا می خورد هر از گاهی یکبار سرش را بالا می گرفت و مستانه نعره می کشید
صیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود صدای نعره های مستانه شیر را شنید و پس از ردیابی با گلوله ای آن را از پای درآورد
هنگامی که مست پیروزی هستیم، بهتر است دهانمان را بسته نگه داریم
غرور، منجلاب موفقیت است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شاگردی به استادش گفت: روبروى خانه ى من يک دختر و مادری زندگى مى کنند. چند ماهى است هر روز و گاهی هم شب ها مردان رفت و آمد دارند!! من دیگر قادر به تحمل اين اوضاع نيستم
استاد گفت: خب شايد اقوامشان باشند؟
شاگرد گفت: نه! من هرروز از پنجره نگاه می کنم؛ گاهی وقت ها بيش از ده نفر متفاوت می آيند و بعد از چند ساعتى مي روند
استاد گفت: کيسه اى بردار و براى هر نفر يک سنگ در کيسه بینداز، چند ماه ديگر همراه با کيسه بیا تا ميزان گناه ايشان را بسنجم
شاگرد رفت و چنين کرد
بعد از چند ماه آمد و گفت: از بس کیسه سنگين شده که من نمى توانم آن را حمل کنم؛ شما براى شمارش بيايید
استاد گفت: تو که يک کيسه سنگ را تا خانه من نتوانستى حمل کنی؛ چگونه می خواهى بار سنگين گناهت را نزد خدا ببرى؟؟؟
برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفار کن
چون آن دو زن، همسر و دختر عالمى هستند که وصيت کرد بعد مرگش شاگردانش در کتابخانه او مطالعه کنند
اى پسر آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت
همانند تو که در واقعيت شاگردی اما در حقيقت شيطان
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
به همین سادگی
ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتم های تلنبار شده در دل
ما ماندیم و همه آن حسرت هایی که تنها با یک در آغوش کشیدن می ریخت
ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان می آورد
ما ماندیم و یک اندوه بزرگ... که ذره ذره اشک هایمان نه تنها این آتش را فرو نمی نشاند
که سر بر می آوردش
کاش می دانستم جمعه ای که دستت را به نشان خداحافظی فشردم آخرین بار است که دستانت را گرم
حس می کنم
کاش می دانستم تنها سه شب دیگر کنارت می آیم و دستانت را ..... و این بار سرد به دست می گیرم
کاش این پرده ها نبود تا بار دیگر با سینه ای که نفس دارد در آغوش بکشمت و ببوسمت
کاش می دانستم بار دیگر که می بینمت ؛ تو نمی بینی ام
نگاه تو را مرگ می رباید
کاش نبودم آن شب که چشمان از مرگ سرشارت را بر هم بگذارم
با همین دستهایی که سه شب پیشترش خود تو فشرده بودیشان
کاش نبودم آن وقت که پیکرت را بر میداشتم… کاش..کاش… کاش
تو خود می دانی چقدر سختم بود و پیر شدم تا بخزم میان بستر آخرت
به پهلو بخوابانمت و شانه ات را تکان دهم... تا تلقینت دهم… تا .… تا .. یادت هست پدر؟
تو همانی بودی که با یک تکان بیدار می شدی
چقدر تکانت دادم و صدایت در نیامد
که صدای استخوانهایت را جایش شنیدم
حیف شدی پدر...حیف شدی
و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت
انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی
آرام آرام گرفته ای میان بسترت
من ماندم و غم بزرگ بی پدری
پدر , پدر از دست رفته
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
چه غم انگیز است گذراندن دقایق بدون حضور تو
پدر
حرفهام رو میشنوی
بغض نبودنت هیچ جا خالی نخواهد شد
حتی اگر از چشای ناقابلم خون بباره
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بابایی نازنینم
یه عمر وحشت از دست دادنت خواب راحت رو ازم گرفته بود
حالا که نیستی غم از دست دادنت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دلم برات تنگ شده
درد هرگز ندیدنت منو میکشه پدر
بیا و تنهاییم رو پر کن
مثل اونوقت ها
که از غرور داشتنت
به همه فخر میفروختم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
باباجون حس عجیبی دارم
یه حسی به من نهیب میزنه دارم ازت دور میشم میدونی بعد رفتنت تنها با خاطراتت زنده ام
تنها به این دلخوشم که تو دورادور هوامو داری اگه خدای نکرده نگاهت رو ازم بگیری چه کنم ؟
میدونی حتی یه لحظه ناراحتیت رو نمیتونم تحمل کنم پس خواهش میکنم برای خودسازی
به من فرصت بده
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥